سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام آفریدگار مهر

یا بقیه الله

آجرک الله

صحرا به صحرا، کاروان عبور می کرد. همسفرش ریگ های گرم بیابان بود و زنجیرهای بسته شده به دست و پای اسیران...

اما...

امان از حرف های نگفته... از نداشتن طاقت شنیدن... از ندیدن... از نفهمیدن...

کاروان می رفت با هزار خاطره تلخ و چه تخلی بیشتر از این که فقط اندوه داغ فراق بود که شنیده می شد!

و اندوه اسارت... اما کدامین اسارت؟

و که می دانست این اندوه از دست دادن ایمان کسانی بود که روزی قرار بود به اشرف مخلوقات بپیوندند.

اندوه اسارت کسانی بود که اسیر نفس اماره شدند.

نفسی که اگر دل بدهی زبونت می کند، خارت می کند... و حال آنان بودند که اسیر بودند...و غرق در گرداب نحس و نجس گناه!

و کلام دختر بانوی دو عالم علیهماالسلام بود که در دلها طنین انداز می شد:

« و ما رأیت إلا جمیلا»


[ دوشنبه 92/9/4 ] [ 2:24 عصر ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

نویسندگان
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 94
بازدید دیروز: 32
کل بازدیدها: 253691